به گزارش ایتنا / سی تی نیوز ؛ در میانه تبلیغات رنگین آژانسها برای فروش بستههای سفر به خانوادهها، جریان دیگری از گردشگری در حال شکلگیری است که ادعا میکند نه فروشنده مقصد، که خالق تجربه است . اینجا پای صحبت مدیر مجموعهای نشستهایم که میگوید مأموریتش، فراتر بردن کودکان از دیوارهای کلاس درس و کهنهکتابهای درسی است؛ سفری که در آن هیچ چیز مستقیماً آموزش داده نمیشود، اما همه چیز آموخته میشود . از سمی نبودن رتیل تا شکستن کلیشههای جنسیتی در حین آماده کردن ناهار در دل جنگل . این گزارش، روایتی از دنیای گردشگری کودک است؛ عرصهای که فعالانش باور دارند در حال پرورش نسلی نویناند، اما از جایی در حاشیه و با چالشهای بسیار فریاد میپرسند کجای برنامههای کلان گردشگری هستیم؟
یادگیری در سایه تجربه
علی چراغی،موسس و مدیر عامل مجموعه مانوژا، که برگزاری تورهای طبیعتگردی و تجربهگرا برای کودکان و نوجوانان را تخصص خود میداند، در همان ابتدا فلسفهکارش را با صراحت مشخص میکند: ما در مانوژا، به صورت مستقیم هیچ چیزی را به بچهها آموزش نمیدهیم . بچهها به قدر کافی در خانه و مدرسه، در حال شنیدن محفوظات هستند . این جمله، کلیدی است برای فهم آنچه در ادامه میآید . رویکرد او، آموزش غیرمستقیم و از طریق طرح معما و کشف است . مفاهیمی مانند حفظ محیط زیست یا نریختن زباله، نه به عنوان یک امر اخلاقی دستوری، که به عنوان بخشی جداییناپذیر از یک ماجراجویی شیرین به کودکان ارائه میشود . او توضیح میدهد: در کمپهای گردشگری کودک و نوجوان، تجربیاتی به دست میآورند که با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست .
هدفمندی؛ پشت صحنه هر سفر
اما این سفرهای به ظاهر خودجوش،برنامهریزی دقیقی در پشت صحنه دارند . چراغی میگوید: ما قبل از سفر، با مربیان و حتی والدین جلساتی برگزار میکنیم که قرار است در این سفر چه مفاهیمی آموزش داده شود . این مفاهیم بر اساس مقصد مشخص میشود . اینجاست که سفر از یک گردش ساده فراتر میرود و به یک ابزار آموزشی هدفمند تبدیل میشود . خروجی این سفرها، تغییر نگرش کودکان به دنیای اطرافشان است: بعد از سفرهای ما بچهها این درک را دارند که عنکبوتها و رتیلها سمی نیستند، یا نباید به قارچها در طبیعت دست زد چون ممکن است سمی باشند . در برنامهها، بچهها با ردپاها و بقایای به جا مانده از حیوانات آشنا میشوند و از طریق مشاهده عینی، با چرخه زندگی جانوران پیوند میخورند .
لذت؛ دروازه یادگیری
با این همه،چراغی بر یک اصل پای میفشارد: من معتقدم هر سفری که قرار است برای بچهها برگزار کنیم، باید چیزی به بچهها بیاموزد، وگرنه بچهها میتوانند با خانوادهشان سفر بروند . اما معتقدم قبل از هر چیزی باید در اردو یا سفر، به بچهها خوش بگذرد .
این همان نقطه طلایی ارتباط است . وقتی حس خوشایند یک تجربه در کودک ایجاد شود، دیوارهای دفاعی فرو میریزد و ذهن مشتاقانه برای دریافت دانش جدید گشوده میشود . وقتی حس خوشایند تجربه برای بچهها ایجاد شود، آنوقت میشود یادگیری را آغاز کرد .
شکستن دیوارهای نامرئی
یکی از جذابترین بخشهای فعالیت مانوژا،به چالش کشیدن کلیشههای فرهنگی در حضور خود کودکان و والدین است . چراغی نمونهای عینی تعریف میکند: در یکسری از اردوها که بچهها با والدین آمده بودند، تمرینی ترتیب دادیم: مرغ خام، فویل، زغال و لوله بخاری را در اختیارشان قرار دادیم تا خانوادهها برای خود ناهار آماده کنند، با این شرط که آتش را مادرها آماده کنند و مرغ را پدرها . نتیجه اما قابل تأمل بود: نکته عجیب و جالب این بود که پدرها اجازه آمادهسازی آتش توسط مادرها را نمیدادند و خودشان هم غذا را آماده نکردند . انگار داشتند در برابر تغییر یک ذهنیت مقابله میکردند و بچهها شاهد این موضوع بودند . این صحنه، نمایشی از مقاومت در برابر تغییر نقشهای سنتی بود؛ مقاومتی که کودکان به وضوح آن را میدیدند و درس میگرفتند . چراغی تأکید میکند: این چالشها را در مقابل خانوادههای سنتی بیشتر حس میکنیم .
از هتل پنج ستاره تا چادر زیر ستارگان
این چالشها تنها به نقشهای جنسیتی محدود نیست،بلکه سبک زندگی را نیز در بر میگیرد . ما در سفرهایمان خانوادههایی را داریم که در کمتر از هتل پنج ستاره اقامت نمیکنند، اما ما آنها را برای کمپ کردن به جنگل میبریم و بچهها با همراهی خانواده چادر برپا میکنند . این تجربه، خود یک درس بزرگ است؛ درسی درباره سادگی، قناعت و لذتهای بیپیرایه زندگی که در دل طبیعت نهفته است . حتی بازدید از بناهای تاریخی مانند کاروانسراها نیز با همین رویکرد انجام میشود: بعد از چند بازدید، دیگر بچهها ویژگی معماری کاروانسراها را تشخیص میدهند . ما با آنها درباره تاریخچه و ارتباط کاروانسراها توضیح میدهیم و بچهها اینها را میآموزند . آموزش غیرمستقیم بیشترین بازدهی را دارد .
انتخاب همسفر؛ چالشی در مدیریت انتظارات
این سطح از حساسیت در برنامهریزی،طبیعتاً به گزینش دقیق شرکتکنندگان نیز منجر میشود . چراغی میگوید: ما ترجیح میدهیم سفرها را برای خانوادههایی برگزار کنیم که کار گردشگری کودک را درک میکنند . در غیر این صورت در حین اجرای برنامه با خانوادهها دچار چالش میشویم . انتخاب تسهیلگر یا مربی کودک نیز با وسواس فراوان انجام میگیرد: این کار جزئیات مهمی دارد، بنابراین باید از افراد متخصص و علاقهمند بهره ببریم . آنها نه راهنمای تور، که تسهیلگر تجربههای کودکانهاند .
گردشگری کودک؛ غریبه آشنا در نقشه توسعه
در نهایت،چراغی بزرگترین چالش این مسیر را ساختاری و کلان میداند: بزرگترین چالش ما این است که هیچ توجهی به گردشگری کودک و نوجوان نمیشود . ما داریم یک نسل را آموزش میدهیم . اما کجای برنامههای کلان گردشگری هستیم؟ این پرسش، پرسش اصلی همه فعالان این عرصه است .
سرمایهگذاری بر آینده؛ فوایدی فراتر از سفر
اهمیت این کار زمانی آشکار میشود که به فواید آن در مقیاس کلان نگاه کنیم .توجه جدی به گردشگری کودک، در حقیقت سرمایهگذاری هوشمندانه بر روی بنیادیترین رکن توسعه پایدار، یعنی نسل آینده است . این نوع از گردشگری، فرصتی است برای پرورش شهروندانی با درک عمیقتر از محیط زیست، تاریخ و فرهنگ بومی . کودکانی که از همان سالهای نخست زندگی، لمس کردن پوست درختان، شنیدن صدای جریان رودخانه و درک نظم حاکم بر یک بنای تاریخی را تجربه میکنند، در بزرگسالی نه به عنوان ناظرانی بیتفاوت، که به عنوان حامیان و مدافعان آگاه و دلسوز طبیعت و میراث فرهنگی خود عمل خواهند کرد . این سفرها، دانشی را در وجود آنان تزریق میکند که ماندگار و تبدیل به بخشی از هویت آنان میشود .
از سوی دیگر، گردشگری کودک به عنوان ابزاری قدرتمند برای تقویت مهارتهای فردی و اجتماعی عمل میکند . خارج شدن از حباب امن و آشناى روزمره، کودکان را در موقعیتهای جدیدی قرار میدهد که مستلزم سازگاری، حل مسئله، کار گروهی و تعامل با همسالان در فضایی غیررقابتی است . این تجربیات، نه تنها اعتمادبهنفس آنان را افزایش میدهد، بلکه هوش هیجانی و توانایی مواجهه با موقعیتهای غیرمنتظره را در آنان تقویت میکند . در مقیاسی کلان، این فرآیند به پرورش نسلی با نشاطتر، خلاقتر، اجتماعیتر و تابآورتر منجر میشود که میتواند موتور محرکه توسعه همهجانبه کشور باشد .
آینده در هاله ای از امید
با این همه،چراغی خوشبین است و نشانههایی از تحول میبیند: حس میکنم کمکم در وزارتخانه دارد اتفاقات خوبی میافتد . با اینکه جشنواره گردشگری کودک با بینظمی و تغییر تاریخ متعدد برگزار شد، اما همین که به چنین مفهومی پرداخته شد، قابل تأمل و مایه امیدواری است . این امیدواری، امیدی است برای پررنگ شدن نقش کودکان در نقشههای توسعه گردشگری؛ کودکانی که امروز با شناخت ردپای حیوانات و معماری کاروانسراها، شاید فردا بتوانند نقشه بهتری برای میهن خود ترسیم کنند.
✍🏻 مریم کاظمی زاده







